چهارشنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۷:۵۳ ق.ظ
و اما چالش بیست سال آینده به دعوت دوست عزیز بلاگی : ماه بی همتا
نمیدونم شاید نتونم این چالش رو درست و اونجور که باید باشه بنویسم اما عوضش از خودم یکم میگم :) من آدمه واضحِ مبهمیام ، یعنی شاید کسی سالها کنار من باشه اما نتونه آنچه هستم رو خوب بشناسه ، این توضیح رو از این بابت دادم که خیلی آدم شاد و پرحرفی هستم غافل از آنکه در عین حال بسیار درونگرا هستم
پس از آیندم با کسی حرف نمیزنم ، چون خودم همه چیز در ذهنم برای آینده بر پایهی احتمالاته و این از اعتقادم به درخت تقدیر میاد ، نه اینکه آدم بی برنامهای باشم! نه؛ فقط از این جهت این رو میگم که زندگی این رو بهم یاد داده همیشه اونجور پیش نمیره که فکرشو میکنی ، راستش حتی فکرشو هم نمیکنم و خیلی عاقلانه و محتاطانه فکر میکنم ، اما پارادکس دومم هم اینه که در عین حال خیلی خیلی خیال پردازم هستم :) ، خلاصه بگم براتون از درخت تقدیر:
یک درخت رو تصور کنید که روی هر شاخش یک تلویزیون هست و تو هر تلویزیون یک آینده از شمارو نشون میده که اگر خودخواسته یا برحسب اتفاقی وارد اون شاخه میشدید اون فیلم توی اون تلویزیون میشد سرنوشت شما ! پس آیندهی منم توی یه تلویزیونی هست اما الان نمیدونم تو کدوم شاخه هستم
شاید بگید :《باشه قبول،ولی مگه میشه اصلا آدم هدفی برای آیندش نداشته باشه؟》 : اینطور بگم که وقتی به اکثر زمینهها علاقه و استعداد موفقیت داشته باشی یا به پر هدفی میرسی که نتیجه نداره و یا به بی هدفی که بازهم سختو بی نتیجس و میانه رو بودن در این مسیر و دست کشیدن از هزاران چیز مختلف و محدود کردن خودت به چند هدف کار بسیار سختیه ، البته گاها هم زندگی تو رو توی مسیری قرار میده که با چم و خم منطق خودش راه بیای نه اهداف و علایقت، این ویژگی منو به یاد فیلم divergent میندازه :) حتما ببینیدش ، تا همچین آدمینباشید نمیدونید چقدر سخته :) حمل بر خودستایی نیست واقعا ، وااااقعا سخته
و اما از احتمالات مختلف برای آیندم بگم:
من الآن دانشجومعلم هستم و بسیار معتقدم هرکس در هر جایگاهی در جامعه کارش رو باید به بهترین شکل ممکن انجام بده ،حتی اگر علاقه نداره ، از روی وجدان و وظیفش بهترین باشه ،
پس مهمترین چیز در مرحلهی اول معلم خوبی شدن هست ، اما در ادامه به علم آموزی همیشه علاقه داشتم و ادامه تحصیل خواهم داد اما در چه رشتهای خدا داند :)
برنامه ریزی درسی/پزشکی/فیزیک /هنر (انواع آن)/مشاوره/ شیمی/ادبیات/حقوق و.... واقعا به همه عشق میورزم و برای آینده و شغل هر کدام تا آخر عمر میتونم برنامه بریزم :) و باز هم سخته
و اما تا ۲۰ سال آینده کتابخانهی گستردهای خواهم داشت البته در همان حد خانهی خودم :)
و چند زبان مورد علاقهی خودم رو خواهم آموخت
و اما از ازدواج بگم که واقعا هیچی تو ذهنم نیست از شخص خاصی ، و اینم بگم که اتفاق خیلی مهمیهست برام و از نظر من آدم برای انجام دادن هر جیزی در زندگیش مانند ازدواج و فرزند آوری باید علم بسیار داشته باشه و شاید خنده دار باشه اما من از ۸ سالگی مطالعه و تحقیقات و دیدن سمینارهای مختلف رو برای زندگی چه در تجرد و چه در تاهل و مخصوصا مادر و پدر بودن آغاز کردم ( ادب از که آموختی از بی ادبان !!! من سعی میکنم از هر چیز زندگی درس بگیرم)
و در جواب دوست دعوت کننده به چالش که مربوط به پست قبلم به شوخی گفتن :《از یار بگو 》: یار در اون پست پدرم بودن که الان در ۴۴ سالگی بسر میبرن و به دلیل ناراحتی شدید قلبی برای عمل جراحی قلب باز راهی تهران شدند :) (از اون نظری که شعر تصورات شمارو بر میانگیخت بگم من تنهام ، البته از عقایدم دیگه واضحه)
هزاران ساعت دیگه حرف از آینده و حال بود اما همینم بزور نوشتم چراکه همینم یک ساختار شکنی بزرگ برام بود و به سختی نوشتم چون واقعا نمیتونم از خودم بگم :) و هم اینکه ببخشید سرتونو درد آوردم و طولانی شد
#پست_موقت
#آنی
۹۹/۰۲/۱۷